فرزین قهرمان

یه خونه با یه در دو پنجره و دودکش و حیاط و آسمون آفتابی

سه تا خونه یکیش برای ما یکیش طبقه اول و یکیشم برا طبقه سوم که هرکدوم پله دارن.

حیاط پیش دبستانی در کنار خاله سعیده(مربی) یه تاب یه درخت پرتقال یه آسمون بایه خورشید

خونه فرزین دارای یه حیاط با دوتا گل  و یه خورشید.(توضیح اینکه فلشهایی که به سمت خونه و

گلها کشیده برا نشون دادن آنها می باشد.به قول خودش از بالا نگاه کنند.)

یه غول در حال بلند کردن یه خونه.

یه خانمی که یدفعه تبدیل به غول شده.

خونه فرزین که بخاری روشنه و هوای داخل آن خیلی گرمه.آب هم پاشیده.(رنگ قرمز علامت گرما

و رنگ  آبی علامت آب)

یه بچه ای که قوی شده و بزرگ شده.

ایستگاه اتوبوس و جایگاه ویژه خانمها

مسواک

صبح و ظهر و شب

یعنی سه نوبت

مسواک می زنم

خیلی بادقت

دندان تمییزه

دهان خوشبو

چی از این بهتر

دوست من بگو

سلام

سلام مامان من اومدم

سلام بابا من اومدم

سلام دادن رو بلدم

سلام ندم بی ادبم

این اولین درس ماست

بهترین درس دنیاست

آشغال

آ، اول آشغاله

یعنی همون زباله

همون که خاله سوسکه

از دیدنش خوشحاله

مگس و پشه رقیبن

توو خوردن آشغالا

زرنگ تر از اوناهست

موش موشک ناقلا

سوسک و مگس بدونن

ما آشغالی نداریم

آشغالا رو با کیسه

سر کوچمون می ذاریم

نکنه یه وقت بریزه

آشغالی توو کیسه

گربه سیاه از راه

میرسه زود می لیسه

ماهی

اتل متل ماهی من چه ماهه

چشمای اون دو نقطه سیاهه

آب می خوره،تاب می خوره توو آبها

سُر می خوره به روی موج دریا

کاری به جزء آب و شنا نداره

ماهی من دُم داره پا نداره

شعر مامان بابا

صبح که میشه

مامان مثل همیشه

زود از خواب پا میشه

بابا رفته خیابون

برامون بخره نون

کره، عسل، مربا

نون گرم تافتون

من بیدارم اما توو رختخوابم

عروسکم کنارم

مامان میاد اتاقم

میگه عزیز نازم

صبح شده بلند شو

آفتاب زده بالا

دستمو توو حوض می شورم

لباسمو زود می پوشم

مامان و بابارو می بوسم

میگم به اونا سلام

آی بچه ها، آی بچه ها

اینو بدونید شماها

بهترین دوستهای ما

مامان و بابان

مامان و بابان 

عزیز دلم

من از امروز برات می نویسم.

برات توی دفتر خاطراتت نوشتم که شب قبل از اینکه بفهمم باردار هستم، خواب دیدم گوشه گوشه خونه مامان جون دارم طلا پیدا می کنم و بعد همه طلا ها رو به همسایه ها دادم.

وقتی جواب تست بارداری رو دیدم که مثبت بود انگار تمام دنیا رو یکجا بهم داده اند و سریع به باباجون و بعد خاله فرشته خبر دادم. به مامان جون، خاله هدی و خاله منا که خبر دادم همه پشت تلفن شروع کردن به جیغ و داد کردن از ذوقشون. شب هم عمه زیبا و عمو محمد خونمون دعوت بودن به اونها هم که خبر دادیم کلی خوشحال شدند و ذوق کردند. چه روز شیرینی بود هر وقت یادش می افتم اشک تو چشمام جمع میشه.

این شعرم تقدیم به تو :

بهاری در پس زمستان

چه معنا دارد؟

ـ زمستان ـ

وقتی سرخی خنده ات

دنیای آبی و آرامت

دستان سبز و با طراوتت

نگاه زرد و آفتابیت

روی سیاهش را

در بهاری دل انگیز

چون رنگین کمان

نقاشی می کند

عاشقت مامان فاطمه

"چراغ راهنمایی"

من هستم یک چراغ راهنمایی

همیشه تو این را باید بدانی

برسر هر چهار راه یاکه،سه راهی

ایستاده ام تا در امان بمانی

سبز شد برو، زرد شد بکن احتیاط

رنگ قرمز شد باید بمانی

"شعر پدربزرگ و مادربزرگ"

پدربزرگ خوبم

همیشه مهربونه

وقتی که پیشم باشه

برام کتاب می خونه

مامان بزرگ نازم

خیلی برام عزیزه

هرچی غذا می پزه

خوشمزه و لذیذه

وقتی با اونا باشم

غصه و غم ندارم

دنیا برام قشنگه

هیچ چیزی کم ندارم

تقدیم به بابابزرگ و مامان بزرگ

از امروز میخواهم شعرهایی که تو مهد به فرزین آموزش میدهند رو تو وبلاگش بنویسم.البته هرماه دو یا سه تا شعرو یادشون میدن که من برای هر ماهشو جدا جدا مینویسم.در ماه مرداد چهارتا شعر به نامهای "قرآن"،"باباومامان"،"پدربزرگ و مادربزرگ" و "چراغ راهنمایی" یادشون داده اند.

"شعر قرآن"

ما عاشق قرآنیم

غنچه های ایمانیم

اینرو ما خوب می دونیم

وقتی قرآن می خونیم

بایدپاکیزه باشیم

وضو گرفته باشیم

چون پیروان دینیم

رو به قبله می شینیم

قرآن را ما می بوسیم

با صوت خوش می خونیم

قرآن کلام خداست

هم کامل و هم زیباست