سلام
مامان کجایی؟
دوباره من را می برری اداره؟
امروز خیلی خوش گذشت.
فرزین جان تا این لحظه 16 سال و 28 روز سن دارد
دیروز یکی از بهترین روزهای زندگی من بوده و خواهد بود. پانزدهم اسفند سال 1386 ساعت 15:30 بعداز ظهر در بیمارستان هدایت تهران و در یکی از سردترین روزهای زمستان چندین ساله تهران فرشته ای از جنس ؟ متولد شد نامش را فرزین نهادیم که به معنای وزیر می باشد.
این اولین عکس فرزین 24 ساعت بعد از تولدش
این گواهی ولادتشه
شب نام گذاری بیست و سوم اسفند
و اینم شناسنامه دار شدن فرزین سه روز بعد از نام گذاری
فرزین عزیزم
امشب دقیقا یک هفته شد که روزها و شبها رو بدون تو سپری میکنم شبهای اول و دوم یکم عادی بود چون قبلا هم تجربه شو داشتم یک شب یا دو شب ولی از شب سوم تا الان که برات مینویسم بدجور دلتنگتم، صبح همون شبی که رفته بودی بیدار که شدم ناخودآگاه رفتم اتاقت که بیدارت کنم و ببرمت پیش دبستانی ولی اطرافمو که نگاه کردم باخودم گفتم ای دل غافل کجایی؟!!!!
هرچند هر روز و هرشب باهات صحبت میکنم و میبینمت ولی دلم همش پیش توس، خونه بی تو بیروح، و سکوت سنگینی، فضای تاریکش را دربرگرفته.هیچ وقت فکر نمی کردم که با دوریت اینقد دلتنگت بشم.
فرزین نازنینم، پسر زیبا و دوست داشتنیم، همه زندگیم، نفسم
اینو بدون که باباییت خیییییییلی خییییییییلی و حتی بیشتر از آنچه که خودت تصور کنی دوست داره.
چند روزیه بابابزرگ اومده پیشم.صبحش که بیدار شدم سورپرایز شدم چون اصلن خبر نداشم و بابایی بهم نگفته بود به بابا گفتم ای کلک میخاسی غافلگیر شم؟اونم گفت آره.خلاصه صبونه خوردیم و باهم رفتیم پیش دبستانی بعدازظهرشم اومدن دنبالم توو خونه هم کلی بام بازی کرد.جند روزیم رفت خونه پسر عموم(نوید) دیروز با عمو اینا برگشت.با نوید کلی کل کل کردیم که بابابزرگ خونه کی بمونه ولی شبش پیش ما موند چون فردا پس فردا مخاس برگرده پاوه و بابام ببردش ترمینال.الانم داریم باهم بازی می کنیم.
سلام دوستان عزیزم
من هفته پیش چند روزی رو رفتم پاوه، جاتون خیلی خالی بود، رفتم باغ، موقع برداشت انار بود کلی خوش گذشت.با چوبای مخصوصی که دارن از درختا انار چیدم کار خیلی سختیه ولی به تجربه ش می ارزید.ناگفته نمونه که رفتم باغ بابابزرگ و باغ داییای بابام.دایی قادر بم قول داده بود که رفتم باغشون باهم درخت بکاریم که به قولشم عمل کردو یه درخت یه متری گردو کاشتم با دو تا گل نرگس.شبشم توو خونه باغ دایی حسن خوابیدیم.این اولین تجربه من بود که شبو توو باغ خوابیدم.
اینم چندتا عکس از باغ انار
مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی